جدول جو
جدول جو

معنی تفحص کنان - جستجوی لغت در جدول جو

تفحص کنان(تَ فَحْ حُ کُ)
در حال جستجو. درحال پژوهش: از خانه بیرون آمد تفحص کنان، که طبیب عشق را دکان کدام است. (سندبادنامه ص 184)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ فَرْ رُ کُ)
در حال تفرج. در حال سیاحت و سیر. در حالت تماشا:
تفرج کنان پرهوا و هوس
گذشتیم بر خاک بسیار کس.
سعدی.
بحکم ضرورت سخن گفتیم و تفرج کنان بیرون رفتیم. (گلستان).
همی گفت و خلقی بر او انجمن
بر ایشان تفرج کنان مرد و زن.
(بوستان).
رجوع به تفرج و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ گِ رِ تَ)
پژوهش کردن. تجسس کردن. پی جویی کردن. کاوش کردن. بازجستن: بونصر با وی خالی کردو احوال تفحص کرد و معترف شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 537). در آن ایام مردمی دیدمی که در مساقط اوراث تتبع و تفحص دانه ها میکردندی و در آن یکدانه ممکن و متصور نگشتی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفحص کردن
تصویر تفحص کردن
کاوش کردن جستجو کردن بررسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کاوش کردن، بررسی کردن، جست وجو کردن، تحقیق کردن، پژوهیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد